امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - جهان پر از چیزهایی است که به هم شبیهند و درعین حال هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند. بعضی ماهیتشان فرق میکند و بعضی هم نوع انتظاری که آدمها از آنها دارند؛ مثل بادکنک و هندوانه که هر دو گرد هستند و ممکن است رنگشان هم یکی باشد، ولی اگر بادکنک مثل هندوانه چاقو بخورد، میترکد و به حجم بی شکل و پلاسیدهای تبدیل میشود و دیگر نه بادکنک است نه هیچ چیز دیگر.
با جهانی مملو از این همه شکل و عمل متناقض و شبیه به هم، خیلی ساده لوحانه است که فکر کنیم همه چیز را میدانیم و بر همه امور مسلط هستیم. اما مشکلات اساسی بشر وقتی شروع شد که تصمیم گرفت همه چیز را کنترل کند. با علم محدود، عقل ناقص و روح تکامل نیافته اش، خواست که بر همه امور زندگی خودش و موجودات دوروبرش احاطه پیدا کند. چاقویی ساخت و از آن برای آزمودن هندوانه و بادکنک توامان استفاده کرد. فکر کرد اگر برنامه ریزی کند و طبق آن پیش برود، دقیقا به جایی که میخواهد، میرسد. ولی سازوکار دنیا، با آن چیزی که ما فکر میکنیم، قدری متفاوت است. امور در بیشتر اوقات، آن طوری که برنامه ریزی کرده ایم، پیش نمیرود. دلیلش هم ساده است. هر عملی، عکس العملی دارد و شاید درظاهر فکر کنیم طبق برنامه پیش رفته ایم، ولی هیچ تسلطی بر عواقب کاری که کرده ایم، نداریم.
کارها به مثابه موجودات زنده، بعد از خودشان ردپایی باقی میگذارند که هیچ وقت نمیتوانیم آنها را پاک یا کم رنگ کنیم. به نظر تمام برنامه ریزیهایی را که تا الان انجام داده ایم، باید دور بریزیم و از راهی که تا اینجا آمده ایم، برگردیم؛ چون همه چیز طبق برنامه پیش نرفته است. پیش بینیها و برنامه ریزیهای بشر این وضع واوضاع جهان را رقم زده است. اثر «ولادمیر سمرنکوو» روس، با تکیه بر همین چیزها، علم کم خطا و دقیق ریاضیات و هندسه را به چالش میکشد. او میداند با کدام وجه زندگی نمیشود شوخی کرد و دقیقا به سراغ همان بخش میرود؛ با علمهایی که کمترین درصد خطا را دارند و سخت میشود چیزی را به آنها نسبت داد؛ علومی که همه ما به آنها باور داریم. او با این اثر، به آدمها یادآوری میکند که از ابزاری مثل پرگار که ساختش براساس کشیدن دایره است، نیز نمیشود انتظار داشت دایره بکشد.
او با نهایت سادگی و با کمترین پیچیدگی، شوخی عمیقی با آدمها میکند. یک نفر با قیافهای خنثی و خواب زده درحال کار با ابزاری است که برای ترسیم دایره استفاده میشود، درحالی که نتیجه کارش مربع است. تنها فرقی که شخصیت سمرنکوو با ما دارد، این است که او انگار میداند نباید انتظاری از این تکه فلز داشته باشد. در صورتش هیچ نشانی از تعجب، ترس یا هر احساسی پیدا نمیشود.
وقتی ابزاری میسازیم یا کاری میکنیم، خیلی ساده از آن انتظار داریم طبق همان پیش فرضی که برایش درنظر گرفته ایم، نتیجه بدهد. ولی همان قدر که روی خودمان و اصل و اساس خودمان تسلط داریم، بر بقیه امور هم مسلط هستیم. بشری که بر دو بنیان خودش یعنی تولد و مرگ احاطه ندارد، چطور میتواند انتظار داشته باشد که مابقی امور در سیطره او باشد؟
برای خواندن درباره کارتونهای دیگر روی تصویر زیر کلیک کنید
جعبه کارتونها